برف

برف نو، برف نو، سلام، سلام!
بنشین، خوش نشسته ای بر بام.


پاکی آوردی - ای امید سپید!-
همه آلوده گی ست این ایام.


راه شومی ست می زند مطرب
تلخ واری ست می چکد در جام
اشک واری ست می کشد لبخند
ننگ واری ست می تراشد نام


شنبه چون جمعه، پار چون پیرار،
نقش هم رنگ می زند رسام.


مرغ شادی به دام گاه آمد
به زمانی که برگسیخته دام!
ره به هموار جای دشت افتاد
ای دریغا که بر نیاید گام!


تشنه آن جا به خاک مرگ نشست
کاتش از آب می کند پیغام!
کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع برگرفته ایم از کام ...


خام سوزیم، الغرض، بدرود!
تو فرود آی، برف تازه، سلام!
"احمد شاملو"
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد