ای قوم به حج رفته؛ کجائید؟ کجائید؟
معشوق همین جاست؛ بیائید، بیائید.
معشوق تو، همسایه ی دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوائید؟
گر صورت بی صورت معشوق ببینید
هم خواجه وهم خانه و هم کعبه شمائید.
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از آن خانه براین بام برآئید.
آن خانه لطیف است، نشان هاش بگفتید
از خواجه ی آن خانه نشانی بنمائید.
یک دسته ی گل کو؟ اگر آن باغ بدیدیت!
یک گوهر جان کو؟ اگر از بحر خدائید!
با این همه آن رنج شما، گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما، پرده شمائید.