Mom16
دوشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1389 ساعت 12:10 ب.ظ
تو بهار و خستگی؟؟؟؟ البته حق میدم بهت ولی مامانم دیروز یک اس ام اس برام فرستاد که شاهکار بود ، بخون اینو: یاد من باشد که فردا دم صبح به نسیم از سر مهر سلامی بدهم .به انگشت نخی خواهم بست که فراموش نگردد فردا با همه تلخی و نا کامی ها ، زندگی شیرین است و به شکرانه دیدار نسیم هر صبح زندگی باید کرد.
سلام، سلام بر زندگی و همه ی زیبایی ها و زشتی هایش، سلام بر عشق، عشق به همه چیز، عشق به همه کس... ---- زندگی باید کرد! این هم از آن باید هاست! زندگی، چه بیهوده دچار آنم...
تو بهار و خستگی؟؟؟؟
البته حق میدم بهت ولی مامانم دیروز یک اس ام اس برام فرستاد که شاهکار بود ، بخون اینو:
یاد من باشد که فردا دم صبح به نسیم از سر مهر سلامی بدهم .به انگشت نخی خواهم بست که فراموش نگردد فردا با همه تلخی و نا کامی ها ، زندگی شیرین است و به شکرانه دیدار نسیم هر صبح زندگی باید کرد.
سلام، سلام بر زندگی و همه ی زیبایی ها و زشتی هایش، سلام بر عشق، عشق به همه چیز، عشق به همه کس...
----
زندگی باید کرد! این هم از آن باید هاست! زندگی، چه بیهوده دچار آنم...
روزی نخواهد آمد که دیگر خستگی نباشد ... یا حداقل در این ویرانه آباد نخواهد آمد