این روزها اینگونه ام ،ببین:
دستم، چه کند پیش می رود،
انگار هر شعر باکره ای را سروده ام
پایم چه خسته می کشدم،
گوئی کَت بسته ا زخَم هر راه رفته ام
تا زیر هرکجا
حتی شنوده ام
هربار شیون تیر خلاص را
□
ای دوست
این روزها
با هرکه دوست می شوم احساس می کنم
آنقدر دوست بوده ایم که دیگر وقت خیانت است
□
انبوه غم حریم و حرمت خود را از دست داده است
دیریست هیچ کار ندارم
مانند یک وزیر
وقتی که هیچ کار نداری
تو هیچ کاره ای
من هیچ کاره ام : یعنی که شاعرم
گیرم از این کنایه هیچ نفهمی
□
این روزها
اینگونه ام :
فرهاد واره ای که تیشه ی خود را
گم کرده است
□
آغاز انهدام چنین است
اینگونه بود آغاز انقراض سلسله ی مردان
یاران
وقتی صدای حادثه خوابید
برسنگ گور من بنویسید:
- یک جنگجو که نجنگید
اما …، شکست خورد
-------------------------------
نصرت رحمانی