مسافر

امروز رفته بودن مراسم تعزیه یکی از اقوام (خدا رفتگان شما رو هم رحمت کنه) از کوچک و بزرگ و دور و نزدیک همه آمده بودند حتی کسانی هم که وقتی اون بنده خدا زنده بود سالی یک بار هم به دیدنش نمی رفتند آمده بودند ، به یاد یک دو بیتی از اقبال لاهوری افتادم و خالی از لطف ندیدم که به این بهانه وبلاگ رو آپدیت کنم:

چورخت خویش بربستم از این خاک

همه گفتند با ما آشنا بود

ولیکن کس ندانست این مسافر

چه گفت و با که گفت و از کجا بود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد