اعتراف

تا نهان سازم بار دگر

راز این خاطر پریشان را

می بندم این زبان سرخ را

تا ندهد بر باد، سر سبزم  را

دل گرفتار خواهشی جانسوز

از خدا راه چاره می جویم

پارساوار در برابر تو

سخن از زهد و توبه می گویم

آه...هرگز گمان مبر که دلم

با زبانم رفیق و همراه است

نمی گویم آنچه می خواهم،

کی چنین سکوتی  دلخواه است؟

آه این منم که هنوز...

در هوای تو می زنم پر و بال

 

دوستت دارم ای خیال لطیف

دوستت دارم ای امید محال

---------------------------------- اصل شعر

تا نهان سازم بار دگر

راز این خاطر پریشان را

می کشم بر نگاه نازآلود

نرم و سنگین حجاب مژگان را

دل گرفتار خواهشی جانسوز

از خدا راه چاره می جویم

پارساوار در برابر تو

سخن از زهد و توبه می گویم

آه...هرگز گمان مبر که دلم

با زبانم رفیق و همراه است

هرچه گفتم دروغ بود، دروغ

کی ترا آنچه گفتم دلخواه است؟

تو برایم ترانه می خوانی

سخنت جذبه ای نهان دارد

گوئیا خوابم و ترانه ی تو

از جهانی دگر نشان دارد

شاید اینرا شنیده ای که زنان

در دل آری و، نه به لب دارند

ضعف خود را عیان نمی سازند

رازدار و خموش و مکارند

آه من هم زنم، زنی که دلش

در هوای تو می زند پر و بال

 

دوستت دارم ای خیال لطیف

دوستت دارم ای امید محال

-------------------------------------

فروغ فرخزاد

نظرات 1 + ارسال نظر
سعیده زن عمو سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 11:50 ب.ظ

برایت آرزوی موفقیت می کنم .در نوشتنت پایدار بمان.

ممنونم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد