نمیدونم

خیلی وقته که چیزی ننوشتم انگار مغزم استاده اصلا کار نمی کنمه شایدم زیادی داره کار می کنه به کارای دیگه نمیرسه هیچی به نظرم نیاد دیگه نمی تونم فکر کنم راستش کارامم خیلی زیاد شده به هر حال خواستن یه جوری از اونایی که نوشته هامو می خونن عذرخواهی کرده باشم .خودم از این وضع خسته شدم دلم میخواد یه تحولی اتفاق بیفته ... از همه اینها که بگذریم امشب یه چیزی شنیدم که فقط یه حدس بود ولی اصلا دلم نمی خواد درست باشه یه چیزی که خیلی دلم گرفت همین...

امشب که با یاد توام ...

محبت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد...

مسافر

امروز رفته بودن مراسم تعزیه یکی از اقوام (خدا رفتگان شما رو هم رحمت کنه) از کوچک و بزرگ و دور و نزدیک همه آمده بودند حتی کسانی هم که وقتی اون بنده خدا زنده بود سالی یک بار هم به دیدنش نمی رفتند آمده بودند ، به یاد یک دو بیتی از اقبال لاهوری افتادم و خالی از لطف ندیدم که به این بهانه وبلاگ رو آپدیت کنم:

چورخت خویش بربستم از این خاک

همه گفتند با ما آشنا بود

ولیکن کس ندانست این مسافر

چه گفت و با که گفت و از کجا بود

سالروز گرامیداشت معلم مبارک

من نگاه می کردم ،اما تو به من دیدن آموختی

من می خواندم، اما تو به من چگونه خواندن را آموختی

من فکر می کردم، اما تو به من اندیشیدن را آموختی

دستم را به مهر گرفتی و مرا در کوچه باغهای معرفت گام به گام گرداندی،
هستی ات پر باد، گامهای
ت استوار و روزهایت آفتابی.

آمدی جانم به قربانت...

چه عجب بالاخره ما این Blogsky رو آن دیدیم ظاهرا این روزا اف شدن سایتها و سرورها مد شده! به حال من به این مناسبت یاد یک شعر طنز افتادم که چندان هن بی ربط نیست آدم همیشه که نباید جدی و احساساتی و یک کلام تریپ عشق و عرفان باشه گاهی هم طنز...
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا عاقل کند کاری که باز آید ز کنعان غم مخور ...
از اینها که بگذریم امشب شاید یکی از مهمترین شبهای زندگیم باشه آخه مهمترین میل عمرمو فرستادم (مکاتبه با ...) - اینو باید حتما به یکی می گفتم وگرنه تا صبح نمیتونستم بخوابم- حالا اگر حدس زدید این ... کی یا چیه؟

به یاد پروین

روزی که گذشت سالروز درگذشت  پروین اعتصامی بود به همین مناسبت بیوگرافی  مختصری و شعری از ین شاعره گرامی مینویسم.

 

پروین شاعری است متعلق به دوره رضاشاهی یعنی سالهای 1300 تا 1320 وی برجسته ترین و چهره شعر اخلاقی وتعلیمی روزگار ما بشمار می آید . پروین در تبریز در خانه ی پدری فاضل و دانشمند مرحوم یوسف اعتصامی ( اعتصام الملک آشتیانی طاب ثراه) در 25 اسفند 1285هـ. ش متولد شد. در اغلب سفر های داخل و خارج پدر، با او همراه بود و در کودکی با پدر به تهران رفت و بقیه عمر خویش را در این شهر گذارنید. وی از 6 سالگی در محفل ادبی پدرش-که در منزلشان برپا می شد-حضور می یافت.همین حضور و همراهی ها باعث رشد ذوق ادبی و شاعرانه ی او شد. ازهمان کودکی، اوقات خود را به مطالعه ی دیوان اشعار متقدمان می گذرانید، افزون براین، پدرش گاه گاه قطعاتی از ادبیات اروپا ترجمه می کرد و پروین را به سرودن منظوم آنها تشویق می نمود. وی ادبیات فارسی و عرب را نزد پدر آموخت و در دبیرستان امریکایی دختران تهران زبان انگلیسی را فرا گرفت و فارغ التحصیل شد.در تیرماه سال 1313 هـ.ش با پسرعموی پدر خود ازدواج کرد به کرمانشاه رفت اما روح حساس پروین، گویا زندگی با فردی نظامی را برنتابید؛ لیکن این وصلت نامتناسب بیش از دوماه ونیم نپایید و به خانه ی پدر بازگشت و بعد از 9ماه رسما جدا شدند.اما وی این ضربه روحی وعاطفی را با خونسری تحمل کرد. رنج بی مادری نیز بعدها به شکل عواطف مادرانه نسبت به کودکان فقیر و یتیم، در سروده های او انعکاس یافت.

دیوان پروین که نخستین بار با مقدمه ی ملک الشعرای بهار به چاپ رسید حاوی قصاید، قطعات، و مثنوی های اوست.

نخستین شعر پروین با عنوان ‹‹ ای مرغک›› در شماره اول سال دوم بهار به تاریخ شعبان 1339 هجری چاپ شده است این قطعه شعر گویای تلاش روح بی‌قرار پروین برای کسب استقلال شخصیت اوست.

            ای مرغک خرد ز آشـــیانه                پرواز کن و پریـــــــدن آموز
            
تا کی حرکات کودکانه                     در باغ و چمن چمیدن آموز

            رام تو نـــــــمی‌شود زمانه                رام از چه شدی رمیـدن آموز

            مندیش که دام هســت یا نه            بر مردم چشــــــم دیـدن آموز

            شو روز به فکر آب و دانه                 هنگام شب آرمیدن آمــــــــوز

    از لانه برون مخسب زنهار

 

این حکیم توانا و صاحب مکتب روز جمعه 15/1/1320خورشیدی برابر با6/3/1360قمری و4/4/1941 میلادی, به دنبال یک بیماری کوتاه مدت و در سن 35 سالگی به رحمت حق نایل آمد و در صحن جدید حضرت معصومه(ع) در کنار پدر و در مقبره‌ی خانوادگی به خاک سپرده شد.

اینکه خاک سیهش بالین است
                         اختر چرخ ادب پ
روین است

گرچه جز تلخی از ایـم ندید
                       هرچه خواهی, سخنش شیرین است
صاحب آن همه گـفتار امروز
                       سائل فاتحه و یاسین است

دوستان به که ز وی یـاد کنند
                        دل بی دوست, دلی غمگین است

خاک در دیده, بسی جان فرساست
                        سنگ بر سینه, بسی سنگین است

بیند این بستر و عبرت گیرد
                        هر که را چشم حقیقت بـین است

هر که باشی و زهر جا بـرسی
                        آخرین منزل هستی, این است

آدمی هر چه توانگر باشد
                         چون بدین نقطه رسد مسکین است

اندر آنجا که قضا حمله کند
                         چاره تسلیم و ادب تمکین است

زادن و کشتن و پنهان کردن
                         دهر را رسم و ره دیرین است

خرم آن کس که در این محنـت گاه
                          خاطری را سبب تسکین است

زندگی

سلامی چو بوی خوش آشنایی

امیدوارم تعطیلات عید به همتون خوش گذشته باشه و سال خوبی رو پیش رو داشته باشید . تعطیلات رسمی که تموم شده و از هفته دیگه هم مراکز آموزشی کارشون رو آغاز می کنند من هم باید برم دانشگاه و همه چیز مثل قبل روتین و یکنواخت می شه ... ، بگذریم امروز داشتم کمی هاردم رو مرتب می کردم به متن زیبایی از آقای پناهیی برخوردم خالی از لطف ندیدم که اونو رو سرور بفرستم تا اونایی هم که تا حالا نخوندنش بخونن:

 

میزی برای کار

کاری برای تخت

تختی برای خواب

خوابی برای جان

جانی برای مرگ

مرگی برای یاد

یادی برای سنگ

این بود زندگی!

-----------------

حسین پناهی

سال نو مبارک

امشب نوشتن خیلی برام سخته !!
نو این روزهای آ خر سال همه خونه هاشونو تمیز و مرتب می کنن خونه تکونی می کنن خوب ما هم این کار رو کردیم ... تازه کامپیوتر تکونی هم کردم نمیدونید چه قدر تمیز شده مخصوصا کیبورد چون قبلا خیلی کثیف بود ولی خوب لیبل های فارسیشم کنده شده منم که لیبل نداشتم برای همین آبان که دارم مینویسم کلی بدبختی می کشم. داشتم از خونه تکونی می گفتم... چه خوب می شد هز سال که آدما نزدیک عید همینطور که خونه تکونی می کنن فکر و دلشونو هم بتکونن و افکار زشت و بد رو ، ناراهتی ها و تیزگی ها رو هم از فکز و دلشون پاک کنن و دلی پر از امید و محبت و عشق و دوستی به استقبال سال نو برن...
سال نو به همتون مبارک و امیدوارم برای همه سال خیلی خوبی باشه...
سال نو مبارک

در این دنیا به اندازه کافی جا برای همه هست. بجای اینکه جای دیگری را بگیرید سعی کنید جای اصلی خودتان را پیدا کنید.*

---------------------------------------------------------
*چارلزاپنسر چاپلین

و عشــــــــــق صدای فاصله هاست 
                   صدای فاصله هایی که غرق ابهامند...